Web Analytics Made Easy - Statcounter

خبرگزاري آريا - دل مشغولي هاي تازه ترانه عليدوستي , اگر بازيگري يکي از مشاغل جذاب دنيا به شمار مي رود اما گويا نويسندگي چيزي از آن کم ندارد. نشانه اش هم دست به قلم بردن بسياري از آرتيست هاي سينماست.
دل مشغولي هاي تازه ترانه عليدوستيدل مشغولي هاي تازه ترانه عليدوستي , اگر بازيگري يکي از مشاغل جذاب دنيا به شمار مي رود
اما گويا نويسندگي چيزي از آن کم ندارد.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!


نشانه اش هم دست به قلم بردن بسياري از آرتيست هاي سينماست.

دل مشغولي هاي تازه ترانه عليدوستيجدا از بازيگراني که شعر و داستان نوشته و منتشر کرده اند،
بازيگراني هم بوده اند که حرفه ترجمه را آزموده اند.
قديمي ترين شان نيکي کريمي است که با ترجمه خاطرات مارلون براندو با عنوان «آوازهايي که مادرم آموخت»،
کار ترجمه را آغاز کرد و با ترجمه رمان «نزديکي»، نوشته حنيف قريش،
آن را ادامه داد و پس از آن دو رمان ديگر را نيز به فارسي برگرداند.
در کنار او نگار جواهريان هم بوده با ترجمه نمايش نامه هايي از هارولد پينتر.
در کنار اين دو، ترانه عليدوستي است که در ماه هاي پاياني سال 94
دومين ترجمه اش با عنوان «تاريخ عشق» منتشر شد.
از او پيش از «تاريخ عشق»، ترجمه مجموعه داستان «روياي مادرم»، نوشته آليس مونرو، را خوانده بوديم.
ترانه عليدوستي تاکنون درباره نويسندگي و ترجمه هايش گفت و گو نکرده بود
و حالا انتشار «تاريخ عشق» فرصت مناسبي بود که سراغش برويم
تا از علاقه اش به نوشتن و ترجمه بگويد؛
علاقه اي که از سال هاي دور همراهش بوده
و آن طور که خود مي گويد مي خواهند به صورت جدي آن را ادامه دهد.

ترانه عليدوستيگفت و گو با ترانه عليدوستي از همين علاقه اش به نوشتن آغاز شد.
دلبستگي اي که آن گونه که مي گويد از بچگي به همراه داشته است:
«در کودکي، با توجه به اين که پدر و مادرم اهل کتاب بودند،
من نيز خيلي زود جذب کتاب شدم. کتاب زياد مي خواندم.
هر جور داستاني از «تام ساير» گرفته تا «بربادرفته» و داستان هاي چخوف.
قوه تخيل نسبتا قوي اي هم داشتم.
دفتري داشتم که در آن داستان هاي کوتاه جن و پري مي نوشتم.
يک جور رمان بلند عاشقانه هم داشتم که هيچ وقت تمام نمي شد
و با سال به سال بزرگ تر شدنم وقايعش بنا به اقتضاي سنم تغيير مي کرد.
خود را در آينده مي ديدم که نويسنده شده ام.
دل مشغولي هاي تازه ترانه عليدوستياز سال 83 سعي کردم نوشتن را به شکل جدي پي بگيرم
و شروع کردم به نوشتن يک سري داستان خيلي کوتاه.
آن سال ها محمد رحمانيان و مجيد اسلامي کساني بودند که
داوطلبانه نوشته هاي من را مي خواندند و کمکم مي کردند.
رحمانيان- که آن موقع هنوز همکاري ام را با او شروع نکرده بودم- هفته اي يک بار وقت مي گذاشت
و من مي رفتم ديدنش، فارغ از محتواي قصه ها، آن ها را بلند مي خواند
و جلوي چشمم ويرايش مي کرد
و با اين کار به نوعي کارکردن با نثر را يادم مي داد.
نهايتا مجموعه داستاني از آن تلاش ها درآمد که دوتاي شان آن زمان در مجله «هفت» منتشر شد.
با توقيف اين مجله در زمستان آن سال، سومين داستانم
با نام «بيلچه و خاک» که قرار بود در هفت منتشر شود،
در سالنامه مجله فيلم چاپ شد. /دل مشغولي هاي تازه ترانه عليدوستي

دل مشغولي هاي تازه ترانه عليدوستيهمان سال وبلاگي راه انداختم به نام «اسپاتلايت» و تلاش کردم
نوشتن را بيش تر وارد روزمرگي ام کنم و به اصطلاح دستم را در نوشتن گرم کنم.
در همان دوره مجموعه داستان هايم را به نشر مرکز دادم.
اما جناب رمضاني که آن زمان اولين ديدارم با ايشان بود نه تنها داستان ها را چاپ نکرد
که شديدا آن ها را کوبيد. پس از آن به نوشتن حساس شدم.
و درواقع شايد هم از آن ترسيدم.
اين سختگيري در کنار چندين فاکتور بيروني نوشتن را روز به روز برايم سخت تر کرد.
ولو اين که در سال هاي اخير حتي بارها به اين فکر افتادم
که اصلا نوشتن و در واقع مکتوب شدن دغدغه هاي ذهني کسي مانند من چه ارزشي دارد؟
چرا بايد ديگران داستان هاي مرا بخوانند؟
مي گفتم شايد مضحک است آدم اين قدر خودش را جدي بگيرد.
فکر مي کردم و مي کنم که براي نوشتن چيزي بيش تر از تخيل يا استعداد نياز است.
تجربه زيسته آدم دست کم آن قدر بايد زياد بشود که خود آدم بتواند روي بن مايه بعضي از ديدگاه هايش اصرار بورزد.
الان هم در خودم يک داستان نويس نمي بينم اما هميشه دلم خواسته روزي دوباره تلاشم را بکنم.»
اگرچه در دوران رونق وبلاگ نويسي، اسپاتلايت وبلاگ معروفي بود
اما عليدوستي خيلي زود، دست از وبلاگ نويسي شست.
اما چرا؟
در خبرها آمده بود که به دليل حمايت از اصغر فرهادي وبلاگ عليدوستي فيلتر شده،
اما عليدوستي دلايل دگيري به جز فيلتر شدن را براي کنار گذاشتن وبلاگ نويسي بر مي شمارد:
«حذف نوشته هاي وبلاگ بعد از مطلب مربوط به حواشي پيش آمده براي فيلم «جدايي»، دلسردم نکرد؛
تمام نوشته ها را برگرداندم و روي سايتي شخصي گذاشتم که هنوز هم هست./دل مشغولي هاي تازه ترانه عليدوستي

ترانه عليدوستي در روز انتخابات رياست جمهوريمنتها به مرور و با شهرتي که وبلاگ به دست آورده بود از آن راحتي که در نوشتن داشتم مرحوم شدم.
خواه ناخواه وقت نوشتن خودم را در حال احتياط و حسابگري مي ديدم،
چون هرچه را مي نوشتم بعضي از روزنامه ها مستقيم در ستون هاي شان کار مي کردند.
بدون اين که بخواهم انگار ستون نويس شده بودم
و ناچار به رعايت قواعد کاري بودم که نيت اصلي من نبود.
دليل ديگرش هم برخي حوادث جاري آن دوران بود.
بعد از سال 1388 سخت بود نوشته ها رنگ و بوي آن چه را جامعه از سر مي گذراند نداشته باشد.
براي ادامه دادن نياز بود بتوانم خودم را به کوچه علي چپ بزنم
و برخورد لوکسي با نوشتن داشته باشم که من آدمش نبودم.
مدتي به مستعارنويسي روي آوردم اما خود نگراني اي که مستعارنويسي به همراه داشت
به ترمزهايي که هر روز بيش تر مي شدند اضافه کرد.
براي همين رفته رفته وبلاگ نويسي برايم کم رنگ و نهايتا متوقف شد.»
اين را گفت از او پرسيدم:

سلفي ترانه عليدوستيالان که به آن نوشته ها نگاه مي کني، چه داوري اي درباره شان داري؟
داستان هايم برايم غيرقابل خواندن اند
و حس مي کنم بعضي يادداشت هاي وبلاگ هم نثرشان دِمُده است؛
اما تجربه ام در وبلاگ نويسي تجربه اي موفق بود.
وبلاگ نوشتن براي من تسکين دهنده بود. از تمرين نوشتن به تمرين فکر کردن هم بدل شده بود
و کيفيت زندگي ام را بالا مي برد. وقتي متني مي نوشتم
و در وبلاگ مي گذاشتم، احساس خوشبختي مي کردم.
اگر بازيگري فني بود که دست به آموختنش زدم و تلاش کردم آن را به بهترين نحو انجام دهم،
نويسندگي ابزاري بود که با آن ذهنم را آماده نگه دارم.
راهي بود براي يادگرفتن اين که صداي فکرت بايد قابل ارائه باشد،
چون بايد بتواني پاي آن بايستي. اما چنان که اشاره کردم،
متاسفانه پس از آن تجربه ها، خيلي کم مي نوشتم.
بعد از آن هم اعتماد به نفس لازم را نداشتم تا دوباره شروع به داستان نويسي کنم. /دل مشغولي هاي تازه ترانه عليدوستي

ترانه عليدوستياما عليدوستي خيلي زود توانست جايگزيني براي نوشتن داستان پيدا کند؛
او به ترجمه رو آورد.
اولين تجربه اش داستان بود از آليس مونرو.
چنان که تعريف کرد، يک توفيق اجباري، او را به ترجمه واداشت.
عليدوستي داستان اين تجربه را چنين برايم تعريف کرد:
«سال 1386 بود. ماني حقيقي به همراه اصغر فرهادي در حال نوشتن فيلم نامه «کنعان» بودند.
ماني حقيقي چند سال پيش از اين تاريخ،
داستاني از آليس مونرو با عنوان «تير و ستون» در «نيويورکر» خوانده بود.
حالا مي خواست فيلم نامه اي اقتباس شده از آن به همراه فرهادي بنويسد.
ماني مشکل زبان نداشت اما چون برايش مهم بود فرهادي تسلط کامل روي داستان پيدا کند
ترجيح مي داد داستان ترجمه شود.
از من که وقت بيش تري داشتم خواست ترجمه اش کنم.
گفت کيفيت ترجمه برايش مهم نيست
و همين که ماجرا به فارسي برگردانده شود، کافي است.
بعد از اين که ترجمه ام را خواند گفت داستان هاي مونرو تاکنون در ايران ترجمه نشده.
حيف است، چرا تو اين کار را نکني؟
من هم وسوسه شدم. /دل مشغولي هاي تازه ترانه عليدوستي

ترانه عليدوستيآخرين کتابي که آن زمان از مونرو چاپ شده بود «فراري» بود.
چهار مجموعه از داستان هايش را خواندم و نهايتا
هفت داستان را از بين چهار مجموعه انتخاب و ترجمه کردم.
معيارم جز سليقه شخصي، قابليت انتشار داستان ها با کم ترين مميزي بود
و اين ها داستان هايي بودند که فکر کردم دست نخورده به چاپ مي رسند.
که البته ناشر دوتاي آن ها را از نگراني مميزي فعلا کنار گذاشته
که شايد روزي در مجموعه اي ديگر کارشان کنيم.
آن چه ماند اين پنج داستان بودند با نامي که ناشر براي کتاب پيشنهاد کرد:
«روياي مادرم»، «صوت»، «کوييني»، «تيروستون» و «نفرت؛ دوستي، خواستگاري، عشق و ازدواج».
ناشر- همان آقاي رمضاني عزيز نشر مرکز- تاکيد کرد حتما کتاب نياز به مقدمه دارد.
پيشنهاد دادند که خودم يادداشتي درباره مونرو بنويسم.
در پاسخ گفتم حالا حالاها به خودم اجازه چنين کاري را نمي دهم.
جست و جو کردم و در «گاردين» مطلب مفصلي ديدم درباره مونرو.
به نظرم يادداشت جامعي بود. ترجمه کردم و ابتداي کتاب گذاشتم.» /دل مشغولي هاي تازه ترانه عليدوستي
اولين مسئله تو در ترجمه، مهارت در زبان است. زبان انگليسي را از کجا آموختي؟
پدر من، حميد عليدوستي، بين سال هاي 65 تا 67 در باشگاه هاي آلمان توپ مي زد.
سه تا شش سالگي ام را در آلمان گذراندم و آن جا به مهد کودک رفتم.
به همين خاطر آلماني را همزمان با فارسي ياد گرفتم.
همين، در يادگيري زبان انگليسي کمکم کرد.
به غير از يک دوره کلاس مقدماتي زبان انگليسي در نوجواني،
کلاس ديگري نرفتم و خودآموز، اين زبان را ياد گرفتم.
با کمک خواندن کتاب هاي زبان اصلي و فيلم ديدن. /دل مشغولي هاي تازه ترانه عليدوستي

عکس ترانه عليدوستينثر آليس مونرو دشوار است. همين اندازه زبان داني براي ترجمه کافي بود؟
بايد بگويم با کمال پررويي کتابي از مونرو را دست گرفتم.
هنوز هم باورم نمي شود با چه جرئتي اين کتاب را به عنوان تجربه اولم ترجمه کردم.
با اين که الان سطح زبانم بالاتر رفته اما مي ترسم دوباره کتابي از مونرو براي ترجمه دست بگيرم.
از سال 87 من ترجمه «روياي مادرم» را شروع کردم.
تقريبا هر زماني که جلوي دوربين نبودم، پشت کامپيوتر مشغول ترجمه آن کتاب بودم.
نشر مرکز کتاب را خواسته بود اما بي نهايت سختگيري مي کرد؛
که نهايتا اين سختيگري به نفع من شد.
ترجمه و ويرايش هاي متعدد آن سه سال طول کشيد.
سطح زبانم بعد و قبل اين مدت با هم قابل مقايسه نبود.
همان روزها يک نفر در ساختمان انتشاراتي به من گفت:
«از کجا معلوم اين کتاب را خودت ترجمه کرده اي؟»
همان جا فهميدم خودم را با چه طرز فکري درانداخته ام.
آن قدر اين جمله به من فشار آورد که قبل از درآمدن کتاب آيلتسم را گرفتم.
با نمره 8. دست گوينده جمله درد نکند! /دل مشغولي هاي تازه ترانه عليدوستي
چقدر به فرهنگ لغت رجوع مي کني؟
خيلي زياد! از چند جور فرهنگ لغت استفاده مي کنم؛
معمولا دو- سه جور. يک فرهنگ چاپي و يک فرهنگ آنلاين براي ترجمه،
و بعد از نسخه اول قطعا مي روم سراغ فرهنگ هاي انگليسي به انگليسي
مختص به زبان عام يا فرهنگ شهري براي- به اصطلاح معمارها- نازک کاري. /دل مشغولي هاي تازه ترانه عليدوستي

ترانه عليدوستيترجمه نهايي «روياي مادرم» را به کسي هم نشان دادي؟ مثلا مترجم ديگري؟
جز ويراستار اوليه کتاب که آقاي پيام يزدانجو بودند، ماني حقيقي دوباره کتاب را خواند
و راهنمايي کرد، يک بار هم خانم گلستان محبت کردند و خواندند.
عليدوستي کار ترجمه را با برگرداندن دو داستان از اورهان پاموک و نيکول کراوس ادامه داد؛
دو داستاني که در «همشهري داستان» منتشر شد.
داستان کراوس با عنوان «نقاش هاي کوچک» همزمان شد با دومين کتاب ترجمه عليدوستي.
او به سراغ دومين رمان اين نويسنده لهستاني الاصل امريکايي با عنوان «تاريخ عشق» رفته بود.
نيکول کراوس چهل و دو ساله، که سال ها گزارشگر «نيويورکر» بود،
با نوشتن گزارش هايي درباره بلوک شرق اروپا شهرتي براي خود دست و پا کرد
و پس از يک مجموعه داستان، با رمان «تاريخ عشق» توجه بسياري از منتقدان را برانگيخت.
از عليدوستي پرسيدم:
چه شد که به نيکول کراوس علاقه مند شدي و ويژگي «تاريخ عشق» چه بود که ترجمه اش کردي؟
«تاريخ عشق» درواقع دومين رمان نوشته کراوس است
و مشهورترين کارش. اين کتاب را پنج- شش سال پيش براي من سوغاتي آوردند.
خيلي دوستش داشتم. رماني بود پيچيده، پر از قصه هاي کوچک
و البته داستاني درباره چند نسل که از طريق ادبيات به هم پيوند مي خوردند.
لحني شوخ و البته همزمان تلخ داشت.
داستان با روايت نويسنده گمنامي به نام لئوپلد گورسکي آغاز مي شد؛
نويسنده اي که خانواده اش را در زمان جنگ جهاني دوم و توسط نازي ها از دست داده بود.
به موازات آن با يک نويسنده ديگر آشنا مي شويم به نام صوي ليتوينف
که رمان نوشته به نام «تاريخ عشق» که مادر يکي ديگر از راويان داستان، آلما، آن را ترجمه مي کند.

دل مشغولي هاي تازه ترانه عليدوستيکراوس در اين رمان با نويسنده هاي بزرگ هم شوخي مي کند.
مثلا ايزاک بشويس سينگر پسر لئوپلدا ست که سال ها از ديدن او محروم مانده
و حالا برعکس پدر، نويسنده مشهوري شده.
يا خورخه لوييس بورخس که مشتري ثابت کتاب فروشي محقري است
که «تاريخ عشق» را پشت ويترين دارد.
همچنين رمان ساختار خطي متعارف را مي شکند
و چندين صدا را در کنار يکديگر و در درون هم تلفيق مي کند.
در اين کتاب، شخصيت هاي مختلف، از نسل هاي متفاوت به هم متصل مي شوند.
اين نکته هاي جالب براي اين که تصميم به ترجمه اين رمان بگيرم کافي بود.
مشغول کار روي رمان بودم که «همشهري داستان» متوجه علاقه ام به کراوس شد
و ترجمه «نقاش هاي کوچک» را پيشنهاد داد.
با کمال ميل پذيرفتم، چون اين داستان هم بخشي از رمان بعدي اوست که مشغول ترجمه اش هستم.
«تاريخ عشق» رماني است درباره فقدان و از دست دادن عشق؛
روايتي است از عشق پرشور صوي ليتوينفِ نويسنده به دختري به نام رزا،
و عشق قديمي لئوپلد به آلما؛
دختري که از کودکي به او دل مي بندد اما تقديرشان به جدايي است.
ترجمه چنين رماني با اين درون مايه را ترانه عليدوستي در زماني آغاز مي کند
که خود به بازيگر يکي از پرشورترين روايت هاي عاشقانه در سينما و تلويزيون بدل شده بود.
عليدوستي مي گويد که ترجمه «تاريخ عشق» همزمان بوده است
با آغاز فيلم برداري سريال «شهرزاد». از او پرسيدم:

ترانه عليدوستي در شهرزادبين اين ترجمه و آن بازي نسبتي هم هست؟
شايد جالب باشد که بگويم روايت عشق شورانگيز اين کتاب و حس و حالي که از آن گرفتم
، تاثير زيادي روي بازي سريال شهرزاد داشت.
متاسفانه در فرهنگ هنرهاي نمايشي امروز ما، نمايش عشق آتشين چيز دون شاني به نظر مي رسد.
به نظر مي رسد تلخي شيک است و نشانه فرهيختگي، و عشق آسان و درک شدني لابد خيلي پز ندارد.
براي همين جاي نمايش عشق در اغلب فيلم هاي ما خالي است
و در نتيجه من بازيگر هم اين را کم تمرين کرده ام.
حال و هواي اين رمان خيلي در بازي شهرزاد به من کمک کرد. /دل مشغولي هاي تازه ترانه عليدوستي
پس اين بار ترجمه، کمک کرد به ايفاي نقش؟
بله!
در حقيقت ترجمه به ايفاي نقش کمک کرد و ايفاي اين نقش به شناخت بيش تر من از مردم.
نه اين که پيش از اين شناختي وجود نداشت،
اما شهرزاد کار من را به مردمي معرفي کرد
که الزاما مخاطب بالقوه من نبودند. هميشه بازيگر فيلم هايي بودم که
بيش تر، سينماروها دنبال شان مي کردند تا توده مردم.
احتمالا از اين به بعد هم همين خواهدبود.
اما با شهرزاد انگار به جهان ديگري هم وارد شدم.

ترانه عليدوستياما ترجمه هاي عليدوستي چندان براي او بي دردسر هم نبوده است.
پس از انتشار «روياي مادرم» در سال 1390 که با استقبال مواجه
و به سرعت تجديد چاپ شد،
او اين بار نه سيمرغ جشنواره فجر و يا تنديس خانه سينما
بلکه دو جايزه کتاب فصل وزارت فرهنگ و ارشاد در بخش ادبيات خارجي و نيز جايزه پروين اعتصامي را به خانه برد.
جايزه کتاب فصل را عليدوستي در رقابت با آثار مترجمان قديمي چون بهمن فرزانه و سيروس ذکاء دريافت کرد.
پس از آن چندين يادداشت تند و تيز درباره اين جايزه و ترجمه عليدوستي در مطبوعات به چاپ رسيد.
منتقدان نوشتند که استقبال از اين ترجمه ها نه به خاطر سطح ترجمه مترجم آن،
بلکه به خاطر معروف بودند مترجم آن است.
از اين نوشتند که ترجمه هاي عليدوستي شايستگي لازم را براي اين همه استقبال و جايزه ندارد.
اين نقدها را ترانه عليدوستي در ميان گذاشتم و از او پرسيدم:
همواره اين نگاه انتقادي به بازيگران سينما و ديگر سلبريتي ها وجود داشته
که چرا پا به عرصه هاي مختلف مي گذارند. چرا اين خطر را کردي؟
اول اين که هيچ کس نمي تواند فرد ديگري را از تجربه جديد و يادگيري فن نو در زندگي منع کند.
هنرها و فنون «مال» کسي نيستند، همان جور که کسي نمي تواند صاحب «انگيزه ها»ي ما باشد.
دوم اين که ملاک بايد کيفيت کار باشد، آن است که بايد نقد شود،
وگرنه اين که من در زندگي ام اول چه کاري را کرده ام ودوم چه کاري را، به چه درد منتقد مي خورد؟

عکس قديمي ترانه عليدوستيسوم اين که من منتقدان را درک مي کنم. چرا؟
چون من هم از سهل انگاري و بي کيفيتي در تجربه هاي مشابه برخي دوستان بازيگر و هم حرفه ام عصباني ام؛
که بسياري مواقع آثار خلق شده شان در هنرهاي ديگر، از داستان و عکاسي گرفته
تا نقاشي و سفال سازي بي کيفيت است.
اما اين جا سوال ديگري پيش مي آيد: تجربيات خود هنرمندان تجسمي و ادبي و غيره،
هميشه باکيفيت است؟
هميشه بهتر از کارهايي است که ما کرده ايم؟
الزاما نه. پس بهتر است ذهنيتي که حرفه ها را با بعضي نام ها سند مي زند
کنار بگذاريم و به جاي اين حرف ها دنبال ارتقاي کار خودمان باشيم.
هسته اصلي نقدها به ترجمه تو، اين است که بازيگري و نبايد به فعاليت ديگري بپردازي.
متاسفانه هنوز ذهنيتي سنتي نه تنها در عمق روان توده مردم،
بلکه ميان نخبه هاي جامعه هم وجود دارد:
به رغم ادعاي شان هنوز هم بازيگر را دلقک يا مطرب مي دانند.
بازيگر نبايد فعاليتي انجام دهد که حاکي از ادعا داشتن اش باشد،
وگرنه حرص در مي آورد. اگر زن باشد که ديگر بدتر.
اگر يک کارگردان حرفي داشته باشد به نظر کسي عجيب نيست و تشويقش هم مي کنند
اما عين همان حرف را اگر بازيگر بگويد،
نخبگان ته دل شان حس مي کنند او گنده تر از دهنش حرف زده./دل مشغولي هاي تازه ترانه عليدوستي

ترانه عليدوستيدر يک کتاب فروشي شاهد بودم که فردي آمد
و از فروشنده پرسيد کتاب ترانه را داريد؟
منظورش «تاريخ عشق» به ترجمه ترانه عليدوستي بود.
بله! اين هم هست، من هم کتمان نمي کنم.
چون بازيگر هستم، تعدادي آدم که عقل شان به چشم شان است هم ممکن است کتابي را فقط به خاطر اسم من بخرند.
اما اين هيچ خطري را متوجه مترجمان حرفه اي نام آشنا و مخاطبان حرفه اي کتابخوان نمي کند.
کتابخوان واقعي هيچ وقت گول نام من را نمي خورد
و به صرف ديدن نام من، از خريدن کتاب هاي مترجمان اصيل اين مملکت، دست نمي کشد.
با ترجمه هاي من، مترجماني چون فرزانه طاهري و عبدالله کوثري مخاطب شان را از دست نمي دهند.
مخاطب آنها قدر آنها را مي داند.
و اگر بنا باشد براي بار دوم هر ترجمه اي از من را به دست بگيرد،
حتما اين منم که بايد کارم را به آن مرتبه اي که از نظر او قابل قبول است رسانده باشم.
پس از اين که اعلام شد برنده جايزه کتاب فصل براي ترجمه «روياي مادرم» شديد،
يکي از مترجمان با اشاره به بهمن فرزانه که در آن سال کتابي در ميان نامزدها داشت
يادداشتي نوشت با اين مضمون که ترجمه فن است نه هنر و نيازمند تجربه کسب کردن به مرور زمان است
و انتقاد کرد که چگونه يک مترجم جوان جايزه گرفته است.
در عين اين که از ته قلبم شرايط سخت مترجمان و شکايت هايي را که از بازار کتاب دارند
درک مي کنم و به آن ها حق مي دهم، به هيچ عنوان نمي پذيرم که اصل انتقاد متوجه شخص من باشد.

پرتره ترانه عليدوستيمگر من گفته ام به من جايزه بدهند؟
والله اصلا انتظارش را هم نداشتم. اين اولين کتاب من است
و حتما ايراداتي دارد. کما اينکه کتاب صدمم هم اگر بود ايراداتي داشت.
توقع داشتم نقدهاي خيلي تندي بشنوم.
اما هر کس نقدي داشت باز بر مي گشت به هنرپيشه بودن من.
هم از تجديد چاپ شدن چندباره «روياي مادرم» متعجب شدم،
هم از دو جايزه اي که برايش گرفتم. اگر به نظر مي آيد کيفيت ترجمه در حد اين جوايز نيست
به نظرم داوران هستند که بايد پاسخگو باشند./دل مشغولي هاي تازه ترانه عليدوستي
من آدم سختگيري هستم و براي کارم، چه بازيگري چه ترجمه، زحمت مي کشم.
سهل انگار نيستم و توقعم از خودم بالاست.
تا تمام تلاشم را نکرده باشم راضي نمي شوم.
با ادبيات بزرگ شده ام، نوشتن را تمرين کرده ام، به زبان هم مسلطم؛
يعني شرايط اوليه مترجم بودن را دارم.
اين که در وضعي هستم که به کارم توجه مي شود چيزي نيست که لازم باشد
از آن خجالت بکشم کاري است که شده.
اين اقبال روي ميزان تلاش من تاثير نمي گذارد بنابراين توقع دارم روي نقد کارم هم تاثير نگذارد./دل مشغولي هاي تازه ترانه عليدوستي
اين واکنش ها و انتقادات ناراحت کننده بود؟
نه واقعا! گفتم که، درک مي کنم.
همان طور که گفتم توقع برخوردهاي منفي تري هم داشتم.
روي هم رفته جو مثبت بود. براي اولين تجربه هاي من خيلي مثبت بود.
نويسندگان محبوبت؟
گفتنش سخت است؛ از معاصران: جاناتان فرانزن؛ زيدي اسميت؛
جومپا لاهيري؛ همسر همين نيکول کراوس، جاناتان سفرن فوئر؛
اورهان پاموک؛ جعفر مدرس صادقي و ابراهيم گلستان. /دل مشغولي هاي تازه ترانه عليدوستي

ترانه عليدوستي در جشنواره کنتاثيرگذارترين کتابي که خوانده اي؟
«جاودانگي» اثر ميلان کوندرا. دوست دارم يک بار ديگر اين رمان را پس از سال ها بخوانم.
کتابي که دوست داشتي ترجمه کني؟
«موزه معصوميت» اورهان پاموک.
انگليسي آن را خيلي سال پيش خواندم.
زماني که تازه درآمده بود و خود موزه هم هنوز افتتاح نشده بود.
يادم است کتاب را که تمام کردم بلند شدم رفتم به آشپزخانه که تنها باشم و يک ربع گريه کردم.
نمي دانم از غمناک بودنش گريه ام گرفته بود يا از زيبايي اش.
اما ديدم قابل ترجمه نيست. مطمئن بودم که بايد بيش تر کتاب را سانسور کنم. /دل مشغولي هاي تازه ترانه عليدوستي
کار بعدي ات را براي ترجمه انتخاب کرده اي؟
بله! رمان «خانه بزرگ» که سومين رمان کراوس است
و نسبت به «تاريخ عشق»، سياه تر و سنگين تر و البته سخت تر است.
در پايان حرف هايش، عليدوستي تاکيد کرد که بيش از پيش مي خواهد در کنار بازيگري به کار ترجمه بپردازد.
گفت که مترجمي را دوست دارد چون با ترجمه است که عطش نوشتن در او فروکش مي کند:
«ادبيات براي من مهم است. عاشق کلمات هستم.
کنار هم گذاشتن شان براي من لذت بخش ترين کار است.
وقتي ترجمه مي کنم عطش جمله سازي و خيال پردازي ام فروکش مي کند
و جاي خالي نوشتنرا کم تر حس مي کنم. اين که جمله نويسنده اصلي را رمزگشايي مي کني،
و سعي مي کنم لباس زبان خودت را به آن بپوشاني خيلي قشنگ است.
شايد بازيگري هم همين باشد ساز و کارش:
ترجمه نقش به زباني که همه درک کنند. هر چه هست
از اين که بخشي از دلمشغولي ام شده خوشحالم،
به زندگي ام معناي بيش تري مي دهد.» /دل مشغولي هاي تازه ترانه عليدوستي
آخرين خبر

منبع: خبرگزاری آریا

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت www.aryanews.com دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «خبرگزاری آریا» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۱۳۶۰۴۶۶۳ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

باید و نبایدهای کتاب دینی برای بچه‌های امروز

نویسنده کتاب «نقاشی قشنگ» درباره اقتضائات نگارش ادبیات دینی گفت: ساده‌نویسی و ساده‌سازی مفاهیم دینی برای مخاطب امروزی بسیار لازم و کاربردی است. - اخبار فرهنگی -

به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم،  «نقاشی قشنگ» براساس حدیثی از امام رضا(ع) به نویسندگی لعیا اعتمادی، نویسنده حوزه کودک و نوجوان از سوی انتشارات به‌نشر منتشر و راهی بازار کتاب‌های کودک و نوجوان شد. این اثر یکی از جلدهای مجموعه 12 جلدی «یک قصه، یک حدیث» است. هر داستان این مجموعه بر اساس یکی از احادیث امام رضا(ع) است. نویسنده کتاب حاضر داستان را براساس سخنان ارزشمند امام رضا(ع) مبنی بر اینکه «تدبیر قبل از عمل، تو را از پشیمانی باز می‌دارد» نوشته که در کتاب عیون اخبار‌الرضا ذکر شده است.

اعتمادی درباره تجربه نوشتن داستان «نقاشی قشنگ» بر اساس یک متن دینی گفت: نوشتن این دست از داستان‌ها نشان می‌دهد که می‌توان آثار دینی را مطابق با شرایط جامعه امروز برای نسل کودک و نوجوان روایت کرد.

این نویسنده درباره ماجرای کتاب حاضر یادآور شد: ماجرای داستان «نقاشی قشنگ» در مدرسه دخترانه و روابط بین دو همکلاسی روایت می‌شود که یکی از آنها علاقه‌مند است تا با هم دوست باشند و برای همین، کاری انجام می‌دهد که از قضا این عمل باعث ناراحتی همکلاسی می‌شود و... . پایان کتاب نیز تلاش شده است براساس حدیثی از امام رضا(ع) نتیجه رفتار شخصیت‌های داستان به مخاطبان واگذار شود.

"اسوه"های زندگی را با این کتاب بشناسیم

اعتمادی به اقتضائات امروز برای نوشتن کتاب ویژه نسل جدید اشاره و اضافه کرد: مخاطبان امروز ما بخصوص کودکان با فضاهای زیادی روبه‌رو هستند؛ بنابراین فکر می‌کنم نوشتن داستان‌های مذهبی با حجم کم باعث می‌شود کتاب با اقبال بیشتری برای خوانده شدن توسط مخاطبان روبه‌رو شود. نوشتن داستان‌های مذهبی بخصوص داستان درباره زندگی و سیره ائمه(ع) به قلم نویسنده بستگی دارد؛ اما ساده‌نویسی و ساده‌سازی مفاهیم دینی برای مخاطب امروزی بسیار لازم و کاربردی است.

اعتمادی که فقط همین یک داستان را در مجموعه «یک قصه یک حدیث» از خود به یادگار گذاشته است، درباره ارتباط نویسنده با تصویر گر اثر، گفت: در کتاب «نقاشی قشنگ» تا حدودی تعامل با تصویرگر داشتم ؛البته به طور غیرمستقیم. به این صورت که در طول کار تصاویر به طور فرم به فرم برایم فرستاده می‌شد. ارتباط بین تصویر گر و نویسنده منجر می‌شود که ارتباط بهتری بین متن و تصویر در اثر ایجاد شود.

کتاب «نقاشی قشنگ» به قلم لعیا اعتمادی و تصویرگری حدیث جزایری به تازگی از سوی کتاب‌های پروانه (گروه کودک و نوجوان به‌نشر) در 24 صفحه مصور رنگی، شمارگان دو هزار نسخه و به بهای 40 هزار تومان منتشر شده است. این کتاب برای نخستین‌بار در سی و پنجمین نمایشگاه بین‌المللی کتاب تهران در غرفه کودک و نوجوان انتشارات به‌نشر عرضه می‌شود.

انتهای پیام/

دیگر خبرها

  • مرور تجربه اقتباس «صوراحیل» در نمایشگاه کتاب/ سهم انجمن چقدر است
  • غزه؛ محور مقاومت در ادبیات فارسی
  • سهم سازمان سینمایی از نمایشگاه کتاب
  • سهم انجمن سینمای جوانان ایران و سازمان سینمایی از نمایشگاه کتاب
  • تازه ترین کتاب حمیدرضا برقعی به نمایشگاه کتاب آمد
  • کتاب «آینده می‌افتد زمین» رونمایی می‌شود
  • کتاب جدید بهمن پگاه راد رونمایی می شود
  • سهم انجمن سینمای جوانان ایران از نمایشگاه کتاب
  • داستانی عرفانی با چاشنی فانتزی
  • باید و نبایدهای کتاب دینی برای بچه‌های امروز